تحقيق ايده هاي بنيادين- خانم حبيبي
متشکل از 21 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
بخشی از محتوا ::
در تاريخ هر جامعه اي ادوار بلند مدتي وجود دارد كه طي آن برخي مسايل سياسي به تضاد عميق و شديدي مي انجامند و يافتن هر گونه زمينه مشترك معقولي براي توافق سياسي، اگر نه غيرممكن، دشوار بنظر مي رسد.
نقش اول: يكي از وظايف فلسفه يا به عبارتي نقش عملي آن عبارت است از تمركز به مسائل به شدت مناقشه برانگيز و مورد اختلاف و درك اينكه آيا مي توان نوعي مبناي بنيادين توافق فلسفي و اخلاقي را كشف كرد يا نه.
نقش دوم: فلسفه سياسي مي تواند در نحوه تصور مردم از نهادهاي سياسي و اجتماعي آن ها به صورت يك كل، و از اهداف سياسي آن ها در مقام افراد، يا اعضاي خانواده ها و انجمن ها نقش داشته باشد. علاوه بر اين، اعضاي هر جامعه متمدني به برداشتن نياز دارند كه به كمك آن بتوانند خود را به صورت اعضايي درك كنند كه جايگاه سياسي معيني دارند. در دموكراسي، جايگاه شهروندي برابر- و بفهمند كه اين جايگاه چگونه بر رابطه آن ها با جهان اجتماعيشان تاثير مي گذارد. اين نقش را نقش جهت يابي مي نامند.
نقش سوم: اين نقش كه هگل در فلسفه حق(1821) بر آن تاكيد كرده است نقش آشتي است: فلسفه سياسي مي تواند بكوشد سرخوردگي و خشم ما را نسبت به جامعه خود و تاريخ آن كاهش دهد و براي اين كار به ما راهي نشان دهد كه دريابيم، براساس درك صحيح مبتني بر ديدگاهي فلسفي، نهادهاي جامعه عقادني هستند و به مرور زمان تكامل يافته اند تا به شكل عقلاني فعلي خود رسيده اند.
نقش چهارم: شكل تغيير يافته نقش قبلي است. ما فلسفه سياسي را نوعي آرمانشهر باوري واقع گرايانه مي دانيم؛ يعني كاوش درباره حدود مرزهاي احتمال سياسي عملي. واقعيت پلوراليسم معقول، احتمالات در شرايط جهان اجتماعي ما را محدود مي سازد
متشکل از 21 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
بخشی از محتوا ::
در تاريخ هر جامعه اي ادوار بلند مدتي وجود دارد كه طي آن برخي مسايل سياسي به تضاد عميق و شديدي مي انجامند و يافتن هر گونه زمينه مشترك معقولي براي توافق سياسي، اگر نه غيرممكن، دشوار بنظر مي رسد.
نقش اول: يكي از وظايف فلسفه يا به عبارتي نقش عملي آن عبارت است از تمركز به مسائل به شدت مناقشه برانگيز و مورد اختلاف و درك اينكه آيا مي توان نوعي مبناي بنيادين توافق فلسفي و اخلاقي را كشف كرد يا نه.
نقش دوم: فلسفه سياسي مي تواند در نحوه تصور مردم از نهادهاي سياسي و اجتماعي آن ها به صورت يك كل، و از اهداف سياسي آن ها در مقام افراد، يا اعضاي خانواده ها و انجمن ها نقش داشته باشد. علاوه بر اين، اعضاي هر جامعه متمدني به برداشتن نياز دارند كه به كمك آن بتوانند خود را به صورت اعضايي درك كنند كه جايگاه سياسي معيني دارند. در دموكراسي، جايگاه شهروندي برابر- و بفهمند كه اين جايگاه چگونه بر رابطه آن ها با جهان اجتماعيشان تاثير مي گذارد. اين نقش را نقش جهت يابي مي نامند.
نقش سوم: اين نقش كه هگل در فلسفه حق(1821) بر آن تاكيد كرده است نقش آشتي است: فلسفه سياسي مي تواند بكوشد سرخوردگي و خشم ما را نسبت به جامعه خود و تاريخ آن كاهش دهد و براي اين كار به ما راهي نشان دهد كه دريابيم، براساس درك صحيح مبتني بر ديدگاهي فلسفي، نهادهاي جامعه عقادني هستند و به مرور زمان تكامل يافته اند تا به شكل عقلاني فعلي خود رسيده اند.
نقش چهارم: شكل تغيير يافته نقش قبلي است. ما فلسفه سياسي را نوعي آرمانشهر باوري واقع گرايانه مي دانيم؛ يعني كاوش درباره حدود مرزهاي احتمال سياسي عملي. واقعيت پلوراليسم معقول، احتمالات در شرايط جهان اجتماعي ما را محدود مي سازد
تحقيق ايده هاي بنيادين- خانم حبيبي
متشکل از 21 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
متشکل از 21 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت