تحقيق بررسي شعر نو( نيمايي)
متشکل از 18 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
بخشی از محتوا ::
زبان شعر نو( نيمايي)
پيدات زبان گفتار و زبان شعر دراجزاء با يکديگر وجه اشتراک دارند. در هر دو نحوه ي بيان« واژه» عنصر اساسي و بنيادين است. اصولاً زبان از ترکيب و هم نشيني واژگان در يک ساختار منظم بوجود مي آيد. ليکن آنچه مرز ميان اين دو نحوه ي بيان است شکل برخورد گوينده( يا شاعي با واژه برخورد واژه ها با يکديگر در شعر و کارکرد خاص آنها مي باشد. گفته شد« برخورد واژه ها در شعر» زيرا« اگر ميان واژه ها برخوردي نباشد، شعر بوجود نمي آيد. شعر از زبان فراتر رفته، قواد آن را در هم مي ريزد ميان واژگاه جابجايي پيش مي آيد اين، يعني برخورد واژه ها که موجد ساختاري به نام شعر است. در زبان گفتار صرفاً يک نشانه ااست به اشيايي آنکه تصوير شوند گفته مي شوند. گوينده در زبان گفتار آنها را به نام مي خواند بي آنکه نشاني نشان دهد. ليکن در زبان شعر، واژه نام شيء نيست، خودشيء است و شاعر بي آنکه بگويد نشان مي دهد و مخاطب بجاي آنکه بشوند مي بيند. فرانسيس پونژ مي گويد:
« هرگز واژهاي را از نزديک ديده ايد؟ واژه اي را برداريد ؟ خوب بچرخانيد و به حالتهاي مختلف درآوريد تا عين مصداق خود شود.» خود پونژ واژه ي « کروش»Croche (= کوزه) را مورد بررسي شاعرانه قرار داد و ادعا کرد که هر صرف اين واژه بيانگر جايي از کوره ي گلي است. بعقيده او هيچ واژه ي ديگري رنگ کوزه ندارد. اين است جايگاه واژه در شعر.
آنچه مسلم است اين است که شعر هنري زباني است مثل زبان از عناصري چون واژه و لحن در يک ساختار دقيق ساخته شده و از اين نظر نيز از جهات صوري، کاملاً مطنبق با زبان گفتار است. و اگر آن 2 سطح را بنگريم کاملاً يکي شان مي يابيم، زيرا هر دو از ابزار و مصالح مشترکي شکل گرفته اند، فقط با نگريستن از ديگرسو، با چشماني که طور ديگري ببيند، مي توان شکاف عميقي و فاصله ميان آن دو نحوه بيان را دريافت.
متشکل از 18 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
بخشی از محتوا ::
زبان شعر نو( نيمايي)
پيدات زبان گفتار و زبان شعر دراجزاء با يکديگر وجه اشتراک دارند. در هر دو نحوه ي بيان« واژه» عنصر اساسي و بنيادين است. اصولاً زبان از ترکيب و هم نشيني واژگان در يک ساختار منظم بوجود مي آيد. ليکن آنچه مرز ميان اين دو نحوه ي بيان است شکل برخورد گوينده( يا شاعي با واژه برخورد واژه ها با يکديگر در شعر و کارکرد خاص آنها مي باشد. گفته شد« برخورد واژه ها در شعر» زيرا« اگر ميان واژه ها برخوردي نباشد، شعر بوجود نمي آيد. شعر از زبان فراتر رفته، قواد آن را در هم مي ريزد ميان واژگاه جابجايي پيش مي آيد اين، يعني برخورد واژه ها که موجد ساختاري به نام شعر است. در زبان گفتار صرفاً يک نشانه ااست به اشيايي آنکه تصوير شوند گفته مي شوند. گوينده در زبان گفتار آنها را به نام مي خواند بي آنکه نشاني نشان دهد. ليکن در زبان شعر، واژه نام شيء نيست، خودشيء است و شاعر بي آنکه بگويد نشان مي دهد و مخاطب بجاي آنکه بشوند مي بيند. فرانسيس پونژ مي گويد:
« هرگز واژهاي را از نزديک ديده ايد؟ واژه اي را برداريد ؟ خوب بچرخانيد و به حالتهاي مختلف درآوريد تا عين مصداق خود شود.» خود پونژ واژه ي « کروش»Croche (= کوزه) را مورد بررسي شاعرانه قرار داد و ادعا کرد که هر صرف اين واژه بيانگر جايي از کوره ي گلي است. بعقيده او هيچ واژه ي ديگري رنگ کوزه ندارد. اين است جايگاه واژه در شعر.
آنچه مسلم است اين است که شعر هنري زباني است مثل زبان از عناصري چون واژه و لحن در يک ساختار دقيق ساخته شده و از اين نظر نيز از جهات صوري، کاملاً مطنبق با زبان گفتار است. و اگر آن 2 سطح را بنگريم کاملاً يکي شان مي يابيم، زيرا هر دو از ابزار و مصالح مشترکي شکل گرفته اند، فقط با نگريستن از ديگرسو، با چشماني که طور ديگري ببيند، مي توان شکاف عميقي و فاصله ميان آن دو نحوه بيان را دريافت.
تحقيق بررسي شعر نو( نيمايي)
متشکل از 18 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
متشکل از 18 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت