تحقيق زندگی رجبعلی نکوگویان مشهوربه به جناب شیخ
متشکل از 22 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
بخشی از محتوا ::
زندگی
عبدِصالح خدا «رجبعلی نکوگویان»مشهوربه«جناب شیخ»و«شیخ رجبعلی خیّاط»در سال1262هجری شمسی،درشهرتهران دیده به جهان گشود. پدرش «مشهدی باقر»یک کارگرساده بود.هنگامی که رجبعلی دوازده ساله شدپدر ازدنیارفت ورجبعلی را که ازخواهروبرادرتنی بی بهره بود،تنها گذاشت.
ازدوران شیخ بیش ازاین اطلاعی دردست نیست،امّا اوخود،از قول مادرش نقل می کندکه:
«موقعی که تو رادرشکم شبی پدرت-که در چلوکبابی کارمی کرد-کباب دُرسته به خانه آورد.خواستم بخورم دیدم که تو به جنب وجوش آمدی وبا پا برشکمم می کوبی،احساس کردم که از این غذا نباید بخورم ،دست نگه داشتم وازپدرت پرسیدم که شبهاتکه های جلوی مشتری را به خانه می آوردی،چه شد که امشب کباب درسته آورده ای؟پدرت گفت:حقیقت این است که اینهارا بدون اجازه آورده ام! من هم ازآن غذا مصرف نکردم.»
لباس شیخ
لباس جناب شیخ بسیارساده وتمیزبود، نوع لباسی که اومی پوشیدنیمه روحانی بود،
چیزی شبیه لبّادۀروحانیون برتن می کردوعرقچین برسرمی گذاشت وعبابردوش میگرفت.نکتۀ قابل توجه این بودکه او حتی درلباس پوشیدن هم قصدقربت داشت،تنها یک بارکه برای خوشاینددیگران عبا بر دوش گرفت، در عالم معنا او را مورد عتاب قرار دادند. جناب شیخ خود این داستان را چنین تعریف می کند :
« نفس اعجوبه است، شبی دیدم حجاب دارم و طبق معمول نمی توانم حضور پیدا کنم، ریشه یابی کردم، با تقاضای عاجزانه متوجه شدم که عصر روز گذشته که یکی از اشراف تهران به دیدنم آمده بود، گفت : دوست دارم نماز مغرب و عشا را با شما به جماعت بخوانم، من برای خوشایند او هنگام نماز عبای خود را به دوش انداختم ...» !
متشکل از 22 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
بخشی از محتوا ::
زندگی
عبدِصالح خدا «رجبعلی نکوگویان»مشهوربه«جناب شیخ»و«شیخ رجبعلی خیّاط»در سال1262هجری شمسی،درشهرتهران دیده به جهان گشود. پدرش «مشهدی باقر»یک کارگرساده بود.هنگامی که رجبعلی دوازده ساله شدپدر ازدنیارفت ورجبعلی را که ازخواهروبرادرتنی بی بهره بود،تنها گذاشت.
ازدوران شیخ بیش ازاین اطلاعی دردست نیست،امّا اوخود،از قول مادرش نقل می کندکه:
«موقعی که تو رادرشکم شبی پدرت-که در چلوکبابی کارمی کرد-کباب دُرسته به خانه آورد.خواستم بخورم دیدم که تو به جنب وجوش آمدی وبا پا برشکمم می کوبی،احساس کردم که از این غذا نباید بخورم ،دست نگه داشتم وازپدرت پرسیدم که شبهاتکه های جلوی مشتری را به خانه می آوردی،چه شد که امشب کباب درسته آورده ای؟پدرت گفت:حقیقت این است که اینهارا بدون اجازه آورده ام! من هم ازآن غذا مصرف نکردم.»
لباس شیخ
لباس جناب شیخ بسیارساده وتمیزبود، نوع لباسی که اومی پوشیدنیمه روحانی بود،
چیزی شبیه لبّادۀروحانیون برتن می کردوعرقچین برسرمی گذاشت وعبابردوش میگرفت.نکتۀ قابل توجه این بودکه او حتی درلباس پوشیدن هم قصدقربت داشت،تنها یک بارکه برای خوشاینددیگران عبا بر دوش گرفت، در عالم معنا او را مورد عتاب قرار دادند. جناب شیخ خود این داستان را چنین تعریف می کند :
« نفس اعجوبه است، شبی دیدم حجاب دارم و طبق معمول نمی توانم حضور پیدا کنم، ریشه یابی کردم، با تقاضای عاجزانه متوجه شدم که عصر روز گذشته که یکی از اشراف تهران به دیدنم آمده بود، گفت : دوست دارم نماز مغرب و عشا را با شما به جماعت بخوانم، من برای خوشایند او هنگام نماز عبای خود را به دوش انداختم ...» !
تحقيق زندگی رجبعلی نکوگویان مشهوربه به جناب شیخ
متشکل از 22 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
متشکل از 22 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت