تحقيق بزرگسالان عقب مانده در جامعه
متشکل از 20 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
بخشی از محتوا ::
بزرگسالان عقب مانده در جامعه، قانون و عقب مانده ذهني
متشکل از 20 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
بخشی از محتوا ::
بزرگسالان عقب مانده در جامعه، قانون و عقب مانده ذهني
تا سالهاي اخير، با اين كه جامعه حرفه اي چنان رفتار مي گرد كه گويي رشد كودكام عقب مانده به سوي ناكجاآباد است، اما مطالعات پراكنده اي در باب ساكنين قبلي موسسات و بزرگسالاني كه سالها پيش مدارس، آنها را عقب مانده خوانده بود، انجام گرفت. اغلب اين مطالعات بالنسبه اميدوار كننده بوده اند، اما تدارك خدمات اجتماعي چنان جزئي بود كه به گفتن نمي آيد. وضع چنان بود كه گويي تنها شهروندان عقب مانده اي كه ارزش توجه ويژه دارند، كودكان مي باشد، و گويي تنها تلاشهايي ارزشمند تلقي مي شوند كه در سالهاي اوليه زندگي و دوران كودكي انجام شود. خوشبختانه، اين نگرش چون ديگر نگرشها در حوزه عقب ماندگي ذهني دستخوش يك تجديدنظر سالم شده است.
عقب افتادگي و كندي در تدارك خدمات براي بزرگسالان عقب مانده ذهني دلايل متعددي داشت، كه از اين آنها مي توان از«پرزايي» دهه 1950 نام برد كه بر منابع خدماتي ماليات سنگين بست و بر راههاي حل موسسه اي به منظور پاسخ دهي به نيازهاي سرپرستي يا راهنمايي تاكيد كرد. گروه والديني كه در دهه هاي 1950 و 1960 مسوول چنان فعاليتي بودند، در آن هنگام اساسا از اعضايي متشكل مي شدند كه داراي كودكان عقب مانده شديد و معتدلي بودند كه در سنين مدرسه يا كمتر قرار داشتند، و طبيعه علاقه شان بر تدارك خدمات براي آنها متمركز مي شد. در حال حاضر، اين والدين فرزندان بزرگسالي دارند و بر همين اساس، توجهشان به بزرگسالان عقب مانده نيز معطوف شده است. به علاوه، احتياط اوليه جهت تدارم برنامه هايي براي بزرگسالان، تا حدي متاثر از بدبيني نسبت به آگاهي از آينده تعداد زيادي از بزرگسالان عقب مانده بود و نيز ناشي از ياسي مي شد كه در باب امكان خود- بسندگي آنها در يك جامعه رقابتي و تكنولوژيك وجود داشت، جامعه اي كه در آن شهرنشيني زندگي را براي همه پيچيده كرده و تقريبا موجب نابودي خانواده هاي گسترده اي شده بود كه اغلب مي توانست يك عضو وابسته را بپذيرد، جمعيت روستايي و شهركهاي كوچك را بايد با مهرباني تحمل كرد و به مواظبت از بزرگسالان عقب مانده خانوادگي- كه اغلب تكاليف ساده و مفيدي انجام مي دهند، كمك كرد. چنين افرادي در شهرهاي بزرگ ضايع مي شوند، هيچكس را نمي شناسند، دوستي نمي يابند. آنها تنها بوده و طعمه سوء استفاده ها مي شوند.
سازگاري افراد عقب مانده معتدل و شديد در جامعه
شماري از مطالعات بلندمدت در مورد بزرگسالي كه در دوران كودكي هوش بهري كمتر از 50 داشته اند، نشان مي دهند كه اين افراد تحت شرايط معين، مي توانند بخوبي در جامعه ادغام شوند. در مطالعه اي كه در باب 1144 عقب مانده تربيت ناپذير در شهر بيرمنگام انگلستان(بيرمنگام، 1965) انجام شد، معلوم گرديد كه بيش از 14 درصد زنان و 26 درصد مردان به كارهاي سودمند اشتغال دارند، در حالي كه تنها 4 درصد آنها در موسسات زندگي مي كردند. بايد اضافه كرد كه در آن زمان در شهري چون بيرمنگام كار فراوان بود و يك برنامه موثر پس از مراقبت نيز وجود داشت.
دلپ و لورنز(1953)، به مطالعه طولي 75 بزرگسال عقب مانده پرداختند كه در كلاسهاي يك مركز شغلي ويژه در خيابان پل- مينوسوتا آموزش ديده بودند. تا زمان مطالعه، ميانگين هوش بهر آنها 36 بود. از كل گروه، 25 نفر در موسسات زندگي مي كردند و 9 نفر مردند. از 41 نفر بقيه، كه جملگي در جامعه زندگي مي كردند، 27 نفر بخوبي همساز شده بودند و 10 نفر تحمل مي شدند. اغلب آنها به انتخاب لباس و پوشيدن آن قادر بودند، و در ضمن مي توانستند در خريد وسايل مربوط به خود، كمك كنند. 5 مرد به شغلهاي معمولي تمام وقت يا نيمه وقت اشتغال داشتند و 5 نفر نيز به كارهاي متفرقه مي پرداختند. 25 نفر به انجام تكاليف با ارزشي در حوالي خانه شان مشغول بودند و تنها 2 نفر به كمي سرپرستي نياز داشتند.
سينگر(1957)، در يك مطالعه گسترده و جامع، به بررسي سازگاري 520 بزرگسال عقب مانده شديد پرداخت كه از بين 2640 دانش آموزي كه در بين سالهاي 1929 تا 1957 در كلاسهايي جهت عقب مانده هاي آموزش پذير در شهر نيويورك ثبت نام كرده بودند، بطور تصادفي انتخاب شده بود.
تحقيق بزرگسالان عقب مانده در جامعه
متشکل از 20 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
متشکل از 20 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت