تحقيق تهاجم فرهنگی
متشکل از 21 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
بخشی از محتوا ::
تهاجم فرهنگی: واقعيت يا ضرورت؟
دوستان گرامی، اجازه دهيد سخنانم را با يکی از پارگرافهای مشهور نوشته شده به زبان فارسی آغاز کنم. اين يک پديدهی نادر است که ما در زبان فارسی پاراگراف مشهوری داشته باشيم. ابيات منظوم و برخی جملات قصار و قطعات کوتاه سعدی و خواجه عبدالله انصاری برای ما امور آشنا و روزمرهاند اما کمتر میتوان نوشتهای منثور و بخصوص معاصر را يافت که، لااقل در بين اهل نظر، شناخته شده باشد. مثل: «من اينها را برای سايهام که روی ديوار افتاده است مینويسم» به قلم صادق هدايت. باری، يکی از اين معدود پارگرافها اينگونه آغاز میشود: «غربزدگی میگويم همچون وبازدگی، و اگر بمذاق خوش آيند نيست بگوئيم همچون گرمازدگی يا سرمازدگی. اما نه، دست کم چيزی ست در حدود سن زدگی. ديدهايد که گندم را چگونه میپوساند؟»
اين نخستين جملاتی ست که جلال آل احمد کتاب غربزدگیاش را با آن شروع کرده است. و بنظر من بيان همين کلمات است که امروز ما را دور از وطن خويش در اينجا زير يک سقف گردآورده، تا به ضرب و دنگ تحقيق و «پی پِر» و کنفرانس و سمينار بکوشيم دريابيم که چه بلائی به سر ما آمده است.
شايد آنچه گفتم بنظر شما اغراق آميز بيايد؛ اما آنانی که در دو دههی ١٣٤٠ و ١٣٥٠ جوانی خود را در جريانات روشنفکری ايران گذرانده باشند خوب میفهمند که من چه میگويم. اصلا بگذاريد در چند جمله آن جريان را خلاصه کنم و برای اين کار کمی از خود و همنسلانم بگويم: در سرآغاز دههی ٤٠ ايرانی (که مصادف بود با سرآغاز دههی ٦٠ ميلادی و در مغرب زمين همراه بود با جريان هيپیها، سنت شکنیها، خيزشهای دانشجوئی و راديکاليسم فرهنگی) من، همراه با يارانی همچون داريوش آشوری، بهرام بيضائی، محمدعلی سپانلو، نادر ابراهيمی، اکبر رادی، احمدرضا احمدی و چند تن ديگر، نخستين ايام بيست سالگیمان را آغاز میکرديم و سقفی که ما را بدور هم جمع میکرد دانشگاه تهران بود. هشت/نه سالی از کودتای ٢٨ مرداد میگذشت. يعنی، ما اغلب کودک بوديم وقتی که آن جريان رخ داد. پ
متشکل از 21 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
بخشی از محتوا ::
تهاجم فرهنگی: واقعيت يا ضرورت؟
دوستان گرامی، اجازه دهيد سخنانم را با يکی از پارگرافهای مشهور نوشته شده به زبان فارسی آغاز کنم. اين يک پديدهی نادر است که ما در زبان فارسی پاراگراف مشهوری داشته باشيم. ابيات منظوم و برخی جملات قصار و قطعات کوتاه سعدی و خواجه عبدالله انصاری برای ما امور آشنا و روزمرهاند اما کمتر میتوان نوشتهای منثور و بخصوص معاصر را يافت که، لااقل در بين اهل نظر، شناخته شده باشد. مثل: «من اينها را برای سايهام که روی ديوار افتاده است مینويسم» به قلم صادق هدايت. باری، يکی از اين معدود پارگرافها اينگونه آغاز میشود: «غربزدگی میگويم همچون وبازدگی، و اگر بمذاق خوش آيند نيست بگوئيم همچون گرمازدگی يا سرمازدگی. اما نه، دست کم چيزی ست در حدود سن زدگی. ديدهايد که گندم را چگونه میپوساند؟»
اين نخستين جملاتی ست که جلال آل احمد کتاب غربزدگیاش را با آن شروع کرده است. و بنظر من بيان همين کلمات است که امروز ما را دور از وطن خويش در اينجا زير يک سقف گردآورده، تا به ضرب و دنگ تحقيق و «پی پِر» و کنفرانس و سمينار بکوشيم دريابيم که چه بلائی به سر ما آمده است.
شايد آنچه گفتم بنظر شما اغراق آميز بيايد؛ اما آنانی که در دو دههی ١٣٤٠ و ١٣٥٠ جوانی خود را در جريانات روشنفکری ايران گذرانده باشند خوب میفهمند که من چه میگويم. اصلا بگذاريد در چند جمله آن جريان را خلاصه کنم و برای اين کار کمی از خود و همنسلانم بگويم: در سرآغاز دههی ٤٠ ايرانی (که مصادف بود با سرآغاز دههی ٦٠ ميلادی و در مغرب زمين همراه بود با جريان هيپیها، سنت شکنیها، خيزشهای دانشجوئی و راديکاليسم فرهنگی) من، همراه با يارانی همچون داريوش آشوری، بهرام بيضائی، محمدعلی سپانلو، نادر ابراهيمی، اکبر رادی، احمدرضا احمدی و چند تن ديگر، نخستين ايام بيست سالگیمان را آغاز میکرديم و سقفی که ما را بدور هم جمع میکرد دانشگاه تهران بود. هشت/نه سالی از کودتای ٢٨ مرداد میگذشت. يعنی، ما اغلب کودک بوديم وقتی که آن جريان رخ داد. پ
تحقيق تهاجم فرهنگی
متشکل از 21 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
متشکل از 21 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت