تحقيق حضرت علي اكبر
متشکل از 18 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
بخشی از محتوا ::
زينت بخش زمين باد چشمان آهودشت سخنگوي ، رسول خدا(ص) را بياد مي آورد. و قامت آسمانيت همواره ايستاده باد كه قامت استوار محمد(ص) را در يادها مي آورد آن گاه كه از حرا باز مي گشت. چشمان مشتاقم بر بلنداي قامت عشق به شكوفه مينشيند. و دل هميشه عاشقم در حسرت كلام سحر انگيزت به تپش مي افتد.
بهار دلم، علي اكبرم، چه زيباست چشمان پر لبخند جدم در چشمان تو و چه دلرباست لبخند پدرم در لبان گشوده تو بر من و چه سخنگوست پيشاني بلندت كه سپيدي جبين مادرم را به ياد مي آورد ...
و تو مي آيي تا خانه دلم با يادت رقص صدها پروانه عشق انگيز را جشن بگيرد و فرع دلم آرام بگيرد، با نگاه سخنگوي مهربانانه ات و طنين صداي گرم و پر شورت آنگاه كه آواي كلام نبوي و علوي را به گوش جانم مي فشاند ...
و من تو را به آغوش در آسمانها بلند مي كنم كه بار خدايا، درياب دل دريايي ام را در شوق ديدار كودكي كه عطر ياس مادرم فاطمه (س) را با خود دارد.
دلبندم، به يقين در آغوش مادرم خفته بودي و از لبانش شراب ظهور عشق نوشيده بودي كه اينچنين بوي بهشت را در فضاي خانه ام پراكنده كرده اي... چشمانت را مي نگرم و جدم رسول خدا(ص) را به ياد مي آورم آنگاه كه مرا بر زانوان عطوفت گستر خود مي نشاند. و ابراهيم را فداي من مي كرد. و تو آمده اي تا عشق محمد(ص) بار ديگر تا عمق دلها نفوذ كند و مردمان يكبار ديگر حلاوت وصال ديدار روي محمد(ص) را بچشند. قدوم آسمانيت همواره پر نور به صفحه دلم باد كه تو يحيايي و من زكريا ...
تو را به دستان الهي عمويت عباس مي سپارم وضوي عشق مي گيرم و به نماز دل مي ايستم و سجده مي كنم خداي حي، از مي گل وجودت را در باغستان دلم شكوفا كرد و اينك تو را بر بلنداي اسب زمان مي نشانم و يادت مي دهم چگونه تيغ بر خصم كين از نيام حق بيرون كشي و نداي لاحول و لا قوه الا بالله ، تا دل لرزان و پر تپش عمهات زينب به سكون برسد. تو را خواسته ام تا حماسه كربلا را با آمدنت بهاري كني و بالهاي سبز جبرئيل را رنگين كني آنگاه كه بر بالينت زانو مي زنم و جوانان بني هاشم را به مدد مي گيرم و جبرئيل براي مدد دل شكسته ام مي آيد، تو را در آغوش مادرت ليلا مي نهم، چشمان سخنگويش را مي نگرم
متشکل از 18 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
بخشی از محتوا ::
زينت بخش زمين باد چشمان آهودشت سخنگوي ، رسول خدا(ص) را بياد مي آورد. و قامت آسمانيت همواره ايستاده باد كه قامت استوار محمد(ص) را در يادها مي آورد آن گاه كه از حرا باز مي گشت. چشمان مشتاقم بر بلنداي قامت عشق به شكوفه مينشيند. و دل هميشه عاشقم در حسرت كلام سحر انگيزت به تپش مي افتد.
بهار دلم، علي اكبرم، چه زيباست چشمان پر لبخند جدم در چشمان تو و چه دلرباست لبخند پدرم در لبان گشوده تو بر من و چه سخنگوست پيشاني بلندت كه سپيدي جبين مادرم را به ياد مي آورد ...
و تو مي آيي تا خانه دلم با يادت رقص صدها پروانه عشق انگيز را جشن بگيرد و فرع دلم آرام بگيرد، با نگاه سخنگوي مهربانانه ات و طنين صداي گرم و پر شورت آنگاه كه آواي كلام نبوي و علوي را به گوش جانم مي فشاند ...
و من تو را به آغوش در آسمانها بلند مي كنم كه بار خدايا، درياب دل دريايي ام را در شوق ديدار كودكي كه عطر ياس مادرم فاطمه (س) را با خود دارد.
دلبندم، به يقين در آغوش مادرم خفته بودي و از لبانش شراب ظهور عشق نوشيده بودي كه اينچنين بوي بهشت را در فضاي خانه ام پراكنده كرده اي... چشمانت را مي نگرم و جدم رسول خدا(ص) را به ياد مي آورم آنگاه كه مرا بر زانوان عطوفت گستر خود مي نشاند. و ابراهيم را فداي من مي كرد. و تو آمده اي تا عشق محمد(ص) بار ديگر تا عمق دلها نفوذ كند و مردمان يكبار ديگر حلاوت وصال ديدار روي محمد(ص) را بچشند. قدوم آسمانيت همواره پر نور به صفحه دلم باد كه تو يحيايي و من زكريا ...
تو را به دستان الهي عمويت عباس مي سپارم وضوي عشق مي گيرم و به نماز دل مي ايستم و سجده مي كنم خداي حي، از مي گل وجودت را در باغستان دلم شكوفا كرد و اينك تو را بر بلنداي اسب زمان مي نشانم و يادت مي دهم چگونه تيغ بر خصم كين از نيام حق بيرون كشي و نداي لاحول و لا قوه الا بالله ، تا دل لرزان و پر تپش عمهات زينب به سكون برسد. تو را خواسته ام تا حماسه كربلا را با آمدنت بهاري كني و بالهاي سبز جبرئيل را رنگين كني آنگاه كه بر بالينت زانو مي زنم و جوانان بني هاشم را به مدد مي گيرم و جبرئيل براي مدد دل شكسته ام مي آيد، تو را در آغوش مادرت ليلا مي نهم، چشمان سخنگويش را مي نگرم
تحقيق حضرت علي اكبر
متشکل از 18 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
متشکل از 18 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت