تحقيق رابطه روانشناسي و دين
متشکل از 160 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
بخشی از محتوا ::
تولد روانشناسي دين به ابتداي قرن حاضر باز ميگردد . اين گستره در آغاز قرن حاضر توجه بسياري از محققين روانشناسي را به خود جلب كرده ، چنانكه پيش از آن كانت تجربه يا احكام ديني را با تحليل حيات اخلاقي تبيين نمود و دين را بر مقتضيات قانون اخلاق بنا نهاد ، و يا دكارت كه همه چيز از جمله دين را با زبان رياضي تبين نمود . اما در آستانه قرن نوزدهم ديگر اين بحثهاي ذهنشناسي ، توانايي پاسخگويي به سؤالات اساسي طرح شده را نداشت . و از آنجائيكه علم روانشناسي دين را يك مقوله انساني ميدانست لذا سعي كرد با تحليل رواني انسان، ريشه پيدايش دين را مورد مطالعه قرار دهد.
به گفته يونگ :“ پديده دين نمودگاري بشري است كه روانشناسي نميتواند و نبايد ناديدهاش بگيرد ”.
يونگ ميگويد :“ روح يا جان آدمي فطرتاً داراي كاركرد ديني است … اما اگر اين واقعيت تجربي وجود نداشت كه در روح آدمي ارزشهاي والايي نهفته است به روانشناسي كوچكترين علاقهاي نميداشتم ، چرا كه در آن حال روح و جان آدمي جز نجاري ناچيز و بياهميت نميبود . حال آنكه از صدها آزمون و تجربه علمي دريافتهام كه اصلاً چنين نيست و برعكس جان آدمي حاوي همة آن چيزهايي است كه در احكام و دُگمهاي ديني آمده است و چه بسا بيش از آن نيز … من به روح كاركرد ديني نسبت ندادهام ، بل فقط واقعياتي را برشمردهام كه ثابت ميكند روح داراي طبيعت ديني است يعني صاحب كاركرد ديني است ”.
“در واقع كلمة روانشناسي خود دلالت بر بعضي روابط با بعضي از ابعاد تجربه انساني دارد كه از ديرباز، آن را ‘ديني’ ناميده اند. وقتي كه در طي قرن هيجدهم، اين واژه رواج يافت، به عنوان بخشي از سنت فلسفي كه با نظريه هاي ادراك مربوط است،
متشکل از 160 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
بخشی از محتوا ::
تولد روانشناسي دين به ابتداي قرن حاضر باز ميگردد . اين گستره در آغاز قرن حاضر توجه بسياري از محققين روانشناسي را به خود جلب كرده ، چنانكه پيش از آن كانت تجربه يا احكام ديني را با تحليل حيات اخلاقي تبيين نمود و دين را بر مقتضيات قانون اخلاق بنا نهاد ، و يا دكارت كه همه چيز از جمله دين را با زبان رياضي تبين نمود . اما در آستانه قرن نوزدهم ديگر اين بحثهاي ذهنشناسي ، توانايي پاسخگويي به سؤالات اساسي طرح شده را نداشت . و از آنجائيكه علم روانشناسي دين را يك مقوله انساني ميدانست لذا سعي كرد با تحليل رواني انسان، ريشه پيدايش دين را مورد مطالعه قرار دهد.
به گفته يونگ :“ پديده دين نمودگاري بشري است كه روانشناسي نميتواند و نبايد ناديدهاش بگيرد ”.
يونگ ميگويد :“ روح يا جان آدمي فطرتاً داراي كاركرد ديني است … اما اگر اين واقعيت تجربي وجود نداشت كه در روح آدمي ارزشهاي والايي نهفته است به روانشناسي كوچكترين علاقهاي نميداشتم ، چرا كه در آن حال روح و جان آدمي جز نجاري ناچيز و بياهميت نميبود . حال آنكه از صدها آزمون و تجربه علمي دريافتهام كه اصلاً چنين نيست و برعكس جان آدمي حاوي همة آن چيزهايي است كه در احكام و دُگمهاي ديني آمده است و چه بسا بيش از آن نيز … من به روح كاركرد ديني نسبت ندادهام ، بل فقط واقعياتي را برشمردهام كه ثابت ميكند روح داراي طبيعت ديني است يعني صاحب كاركرد ديني است ”.
“در واقع كلمة روانشناسي خود دلالت بر بعضي روابط با بعضي از ابعاد تجربه انساني دارد كه از ديرباز، آن را ‘ديني’ ناميده اند. وقتي كه در طي قرن هيجدهم، اين واژه رواج يافت، به عنوان بخشي از سنت فلسفي كه با نظريه هاي ادراك مربوط است،
تحقيق رابطه روانشناسي و دين
متشکل از 160 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
متشکل از 160 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت