تحقیق زندگي وسيماي حضرت امام مهدي القائم
متشکل از 15 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
بخشی از محتوا ::
پدرش امام حسن بن علي بن محمد بن موسئ بن جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب(درود خداوند بر تمامي انان باد) بودئمادرش کنيزي ترک و از سلاله پاکي بود که با اوصياي عيسئ بن مريم (ع) پيوند مي يافت. نام اين کنيز نر جس يا صيقل بود. او پيش از ازدواج با امام حسن (ع) در کشور خود، به خاطر خوابي که ديده بود، اسلام آورد وهنگامي که طلايه داران سپاه اسلام به ديارش هجوم بردند خود را تسليم انان کرد تا تقدير او را به خانه امام عسگري (ع) بياورد و مام حجت خدا گردد.
2) ميلاد امام مهدي‹‹عج››:
در شب نيمه شعبان سال 255 هجري ودر شهر سامراء پايتخت خلافت در روزگار معتصم عباسي، امام حجت (ع) چشم به جهان گشود.
ولادت او را شواهدي بود که نشان مي داد خداوند براي اين نوزاد با سعادت چه اثري بر زندگي بشري تقدير کرده است.
با هم به سخنان حکيمه دختر امام محمد بن علي (ع) وعمه امام حسن (ع) گوش فرا داريم وماجراي ولادت ان حضرت را از زبان او بشنويم:
ابومحمد حسن بن علي (ع) مرا خواست وگفت : حکيمه! امشب نزد ما افطار کن. امشب نيمه شعبان است و خداوند تبارک و تعالئ حجت را دراين شب اشکار فرمايد. او حجت خدا بر زمين است.
حکيمه گويد: پرسيدم مادراين نوزاد کيست؟ فرمود: نرجس. گفتم: فدايت گردم! نشاني ازحمل در نرجس نمي بينم. فرمود: همين است که با تو گفتم.
حکيمه گويد: به خامه آن حضرت آمده سلام دادم و نشستم. نرجس آمد کفش ازپاي من دراورد وگفت :اي بانوي من وبانوي خانواده ام امشب چگونه اي؟ به او گفتم: تو بانوي من وبانوي خانواده مني گفت: چنين نيست. سپس کفت: عمه چه شده است ؟ به او گفتم: خداوند متعال امشب تو را فرزندي عطا خواهد کرد که در دنيا و آخرت سرور است... حکيمه گويد: نرجس از شنيدن اين سخن خجل شد وشرم کرد. چون نمازرا گزاردم، افطار کردم به بستر رفته خوابيدم. شب براي خواندن نمازازجا برخاستم. نرجس خفته بود ونشاني ازوضع حمل نداشت. نمازگزاردم وبه تعقيبات نمازپرداختم وآنگاه دوباره خوابيدم. پس از لحظه اي مضطرب برخاستم واو را ديدم که خوابيده. سپس بر خاست و نماز گزارد و خوابيد. حکيمه گويد؛ براي اينکه ببينم سپيده دميده يا نه بيرون آمدم. ديدم که هنوز فجر اول است. نرجس خفته بود. درباره سخن ابومحمد(ع) دچار ترديد شدم که ناگاه حضرت از جائي که نشسته بود با صداي بلند به من بانگ زد:‹‹عمه شتاب مکن! هنگام وعده نزديک است››. حکيمه گويد: نشستم سورههاي الم سجده وياسين را قرائت کردم.
(3)
دراين حال بودم که ناگهان نرجس مضطرب از خواب بيدار شد. به طرف او جستم ونام خدا را بر او بردم وانگاه پرسيدم: ايا چيزي احساس مي کني؟ گفت :اري عمه. گفتم:روح و دل خويش را فراهم آر(دل قوي کن واستوار باش). اين همان چيزي است که با تو گفته بودم. مرا سستي فرا گرفت واو را زايمان. ناگهان متوجه سرورم (امام زمان ‹‹عج››) شدم. از نرجس پرده بر گرفتم. ديدم نوزاد به دنيا آمده وسجده گاه هاي خويش اندامهايي که به هنگام سجده بر زمين مي نهند را بر زمين نهاده ودرحال سجده است. اورا در اغوش گرفتم. ديدم (برخلاف ساير نوزادان)تميز وپاکيزه است.
دراين هنگام ابومحمد(ع) مرا بانگ زد :عمه! پسرم را نزد من بياور. اورا خدمت امام (ع) بروم. امام دست زيررا نها و پشت بچه گرفت و پاهاي او را روي سينه خود گذارد وسپسزبان در دهانش گرد انيد و دست بر چشمان و مفصلهاي بدن نوزاد کشيد.
ازابراهيم صحابي امام حسن عسکري (ع) نقل است که گفت:
‹‹مولايم ابومحمد (ع) چهارقوچ برايم فرستاد ونامه اي نيزبه من نوشت :
بسم اﷲ الرحمن الرحيم. اين قوچ ها به خاطر(ولادت) فرزندم محمدالمهدي است. ازآنها با لذت بخورو هرکه ازشيعيان ما را ديدي بدو نيز بخوران››.
3) پنهان بودن ميلاد حجت (ع):
ولادت امام زمان (ع) بدين گونه انچام پذيرفت و به خاطرشرايط سيايسي دوران درزيرپرده ضخيمي از کتمان پوشيده ماند . امام حسن عسکري (ع) تولد فرزند خوش را جزخواص اضحاب خود درميان ننهاد. در روايتي از کتاب غيبت ازعده اي از اصحاب امام عسکري نقل شده است که گفتند:
‹‹نزد ابو محمد حسن بن علي (ع) گرد امده بوديم و ازوي درباره حجت و پيشواب پس ازاو پرسش مي کرديم. درمجلس او چهل مرد حضورداشتند. عثمان بن سعيد بن عمرعمري دربرابرآن حضرت برپا خاست وگفت: فرزند رسول خدا (ص)! مي خواهم درباره مطلبي ازشما سوال کنم که خود بدان داناتر ازمني. امام به اوفرمود: کسي بيرون نرود. هيچ کدام ازما بيرون نرفتيم. تا پس ازساعتي که امام، عثمان را با صداي رسا آوازداد: عثمان روي پاهايش برخاست. امام فرمود: آيا شما را به خاطر مطلبي که آمده ايد، آگاهي دهم؟ همه گفتند:آري اي فرزند رسول خدا ! فرمود: شما امده ايد تا درباره حجت پس ازمن پرسش کنيد:
متشکل از 15 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
بخشی از محتوا ::
پدرش امام حسن بن علي بن محمد بن موسئ بن جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب(درود خداوند بر تمامي انان باد) بودئمادرش کنيزي ترک و از سلاله پاکي بود که با اوصياي عيسئ بن مريم (ع) پيوند مي يافت. نام اين کنيز نر جس يا صيقل بود. او پيش از ازدواج با امام حسن (ع) در کشور خود، به خاطر خوابي که ديده بود، اسلام آورد وهنگامي که طلايه داران سپاه اسلام به ديارش هجوم بردند خود را تسليم انان کرد تا تقدير او را به خانه امام عسگري (ع) بياورد و مام حجت خدا گردد.
2) ميلاد امام مهدي‹‹عج››:
در شب نيمه شعبان سال 255 هجري ودر شهر سامراء پايتخت خلافت در روزگار معتصم عباسي، امام حجت (ع) چشم به جهان گشود.
ولادت او را شواهدي بود که نشان مي داد خداوند براي اين نوزاد با سعادت چه اثري بر زندگي بشري تقدير کرده است.
با هم به سخنان حکيمه دختر امام محمد بن علي (ع) وعمه امام حسن (ع) گوش فرا داريم وماجراي ولادت ان حضرت را از زبان او بشنويم:
ابومحمد حسن بن علي (ع) مرا خواست وگفت : حکيمه! امشب نزد ما افطار کن. امشب نيمه شعبان است و خداوند تبارک و تعالئ حجت را دراين شب اشکار فرمايد. او حجت خدا بر زمين است.
حکيمه گويد: پرسيدم مادراين نوزاد کيست؟ فرمود: نرجس. گفتم: فدايت گردم! نشاني ازحمل در نرجس نمي بينم. فرمود: همين است که با تو گفتم.
حکيمه گويد: به خامه آن حضرت آمده سلام دادم و نشستم. نرجس آمد کفش ازپاي من دراورد وگفت :اي بانوي من وبانوي خانواده ام امشب چگونه اي؟ به او گفتم: تو بانوي من وبانوي خانواده مني گفت: چنين نيست. سپس کفت: عمه چه شده است ؟ به او گفتم: خداوند متعال امشب تو را فرزندي عطا خواهد کرد که در دنيا و آخرت سرور است... حکيمه گويد: نرجس از شنيدن اين سخن خجل شد وشرم کرد. چون نمازرا گزاردم، افطار کردم به بستر رفته خوابيدم. شب براي خواندن نمازازجا برخاستم. نرجس خفته بود ونشاني ازوضع حمل نداشت. نمازگزاردم وبه تعقيبات نمازپرداختم وآنگاه دوباره خوابيدم. پس از لحظه اي مضطرب برخاستم واو را ديدم که خوابيده. سپس بر خاست و نماز گزارد و خوابيد. حکيمه گويد؛ براي اينکه ببينم سپيده دميده يا نه بيرون آمدم. ديدم که هنوز فجر اول است. نرجس خفته بود. درباره سخن ابومحمد(ع) دچار ترديد شدم که ناگاه حضرت از جائي که نشسته بود با صداي بلند به من بانگ زد:‹‹عمه شتاب مکن! هنگام وعده نزديک است››. حکيمه گويد: نشستم سورههاي الم سجده وياسين را قرائت کردم.
(3)
دراين حال بودم که ناگهان نرجس مضطرب از خواب بيدار شد. به طرف او جستم ونام خدا را بر او بردم وانگاه پرسيدم: ايا چيزي احساس مي کني؟ گفت :اري عمه. گفتم:روح و دل خويش را فراهم آر(دل قوي کن واستوار باش). اين همان چيزي است که با تو گفته بودم. مرا سستي فرا گرفت واو را زايمان. ناگهان متوجه سرورم (امام زمان ‹‹عج››) شدم. از نرجس پرده بر گرفتم. ديدم نوزاد به دنيا آمده وسجده گاه هاي خويش اندامهايي که به هنگام سجده بر زمين مي نهند را بر زمين نهاده ودرحال سجده است. اورا در اغوش گرفتم. ديدم (برخلاف ساير نوزادان)تميز وپاکيزه است.
دراين هنگام ابومحمد(ع) مرا بانگ زد :عمه! پسرم را نزد من بياور. اورا خدمت امام (ع) بروم. امام دست زيررا نها و پشت بچه گرفت و پاهاي او را روي سينه خود گذارد وسپسزبان در دهانش گرد انيد و دست بر چشمان و مفصلهاي بدن نوزاد کشيد.
ازابراهيم صحابي امام حسن عسکري (ع) نقل است که گفت:
‹‹مولايم ابومحمد (ع) چهارقوچ برايم فرستاد ونامه اي نيزبه من نوشت :
بسم اﷲ الرحمن الرحيم. اين قوچ ها به خاطر(ولادت) فرزندم محمدالمهدي است. ازآنها با لذت بخورو هرکه ازشيعيان ما را ديدي بدو نيز بخوران››.
3) پنهان بودن ميلاد حجت (ع):
ولادت امام زمان (ع) بدين گونه انچام پذيرفت و به خاطرشرايط سيايسي دوران درزيرپرده ضخيمي از کتمان پوشيده ماند . امام حسن عسکري (ع) تولد فرزند خوش را جزخواص اضحاب خود درميان ننهاد. در روايتي از کتاب غيبت ازعده اي از اصحاب امام عسکري نقل شده است که گفتند:
‹‹نزد ابو محمد حسن بن علي (ع) گرد امده بوديم و ازوي درباره حجت و پيشواب پس ازاو پرسش مي کرديم. درمجلس او چهل مرد حضورداشتند. عثمان بن سعيد بن عمرعمري دربرابرآن حضرت برپا خاست وگفت: فرزند رسول خدا (ص)! مي خواهم درباره مطلبي ازشما سوال کنم که خود بدان داناتر ازمني. امام به اوفرمود: کسي بيرون نرود. هيچ کدام ازما بيرون نرفتيم. تا پس ازساعتي که امام، عثمان را با صداي رسا آوازداد: عثمان روي پاهايش برخاست. امام فرمود: آيا شما را به خاطر مطلبي که آمده ايد، آگاهي دهم؟ همه گفتند:آري اي فرزند رسول خدا ! فرمود: شما امده ايد تا درباره حجت پس ازمن پرسش کنيد:
تحقیق زندگي وسيماي حضرت امام مهدي القائم
متشکل از 15 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
متشکل از 15 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت