تحقیق معنا و مبناي سكولاريسم
متشکل از 30 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
بخشی از محتوا ::
اهتمام اسلام به امر سياست و حكومت و جهاد و جعل قوانين براي حفظ مواريث معنوي، يعني توحيد، معارف روحي و اخلاقي، عدالت اجتماعي، مساوات و عواطف انساني است.
متشکل از 30 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
بخشی از محتوا ::
اهتمام اسلام به امر سياست و حكومت و جهاد و جعل قوانين براي حفظ مواريث معنوي، يعني توحيد، معارف روحي و اخلاقي، عدالت اجتماعي، مساوات و عواطف انساني است.
محمد جواد نوذري
سكولاريسم اشاره به تحولاتي دارد كه پس از از عصر نوزايي در مغرب زمين به وقوع پيوست و منجر به جدايي ديانت از سياست شد. اهميت بحث از سكولاريسم از آن رو است كه در خلال آن تا حدودي با فرهنگ غرب آشنا مي شويم. درك سياست غرب، كه در كشور ما نيز شيوع يافته و بدان دامن زده مي شود، در گرو آشنايي با فلسفه فكري معاصر غرب است. بنابراين، بحث از سكولاريسم، علاوه بر آن كه جنبه سلبي ارتباط ديانت با سياست را مي كاود، كليد فهم سياست، در عصر جديد به شمار رفته و ما را در شناخت غرب و غرب زدگي مدد مي رساند. با توجه به آن چه گفته شد، اين بحث را با پرسش هاي ذيل پي مي گيريم:
مفهوم سكولاريسم چيست؟
ريشه ها و علل گرايش به سكولاريسم كدامند؟
مباني و اصول سكولاريسم كدامند؟
مفهوم سكولاريسم
سكولاريسم ( Secularism ) واژه اي انگليسي است و از ريشه لاتين « Seculum »، به معناي يك برهه زماني معين، گرفته شده است. در فارسي به معناي ناسوتي، دنيوي گرايي، بشري، عرفي، زميني و گيتيانه آمده است. در فارسي، اصطلاحي كه مبين تمام حقيقت واژه سكولاريسم باشد، ارائه نشده است. از اين رو، واژه انگليسي آن در فارسي به كار برده مي شود. معادل فرانسوي سكولاريسم، « Laicite » يا « Seculoise » است كه در فارسي، از آن به لائيك تعبير مي شود.
براي سكولاريسم، تعريف هاي متعددي ارائه شده است كه برخي ناظر به بعد فكري است؛ نظير آن كه گفته شود: سكولاريسم نظام عام عقلاني است كه در آن، روابط ميان افراد، گروه ها و دولت بر مبناي عقل تنظيم مي گردد.» اين تعريف، چون تنها به يكي از اصول سكولاريسم اشاره دارد، تعريفي كامل نيست. برخي تعريف ها ناظر بر روند شكل گيري سكولاريسم است كه در خلال آن، به تدريج، حقوق، وظايف و امتيازات كليسا به نهادهاي غيرمذهبي منتقل مي شود. برخي تعاريف ديگر، سكولاريسم را به مثابه يك نظام منسجم فكري مي انگارند كه پس از رنسانس به صورت يك نگرش يا جهان بيني در آمده و با نگرشي كه در قرون وسطي حاكم بود، تمايز ماهوي دارد و مبناي آن، انسان گرايي، تجربه گرايي و عقلانيت است.
از آن چه گذشت، روشن شد كه سكولاريسم اشاره به جدايي دين از سياست دارد، به گونه اي كه هيچ يك از آن دو، در حوزه ديگري دخالت نكند. در مقايسه بين سكولاريسم و لائيك، تلقي عمومي برآن است كه سكولاريسم به معناي جدايي دين از سياست و در نتيجه، پذيرش دين به عنوان يك رابطه صرفاً فردي ميان فرد و خداوند است؛ اما لائيك به معناي ضديت با دين و الحاد است؛ ولي برخي نويسندگان، آن را مترادف با سكولاريسم و در بردارنده مفهومي نسبي و تشكيكي مي دانند كه طيف وسيعي، از الحاد تا پذيرش دين به عنوان يك نهاد، را در بر مي گيرد. زمينه هاي شكل گيري سكولاريسم
نوزايي (رنسانس) به معناي تجديد حيات حاكي از احياي فرهنگي است كه در يونان و روم باستان رايج بوده است. در تاريخ باستان، كه تا قرن پنجم بعد از ميلاد ادامه داشت، اديان رايج، با غيب و ماوراي طبيعت ارتباطي نداشتند، بلكه اساطيري و طبيعي بودند. خدايان، مظهر نيروهاي طبيعت بودند و با نام هاي مختلفي خوانده مي شدند. اديان رومي و يوناني، هر دو فاقد جنبه هاي عرفاني و معنوي مظاهر شرقي بود.
گرايش روم به مسيحيت و رسميت يافتن آن، موجب رسوخ خرافاتي شد كه ريشه در فرهنگ روم و يونان داشت. در اين زمينه، پادشاهان نقش به سزايي داشتند. در قرون وسطي تعارض امپراتوران و كليسا، منجر به حاكميت كليسا شد. كليسا به نام دين، داعيه دفاع از دين را داشت؛ اما برخلاف جهت فطرت آدمي گامي برمي داشت. اين امر، دير يا زود، مردم را متوجه انحرافاتي مي ساخت كه به نام دين، از سوي كليسا عرضه مي شد و منجر به عصيان و شورش همگاني، يا در جهت بازگشت به ارزش ها، و حاكميت دين واقعي، كه در اسلام متجلي شده بود مي كرد، و يا به انكار غيب و الوهيت و آن چه انتساب به كليسا داشت، مي شد.
رنسانس در حقيقت، به معناي طرد كليسا و فراموشي واقعيت الهي و ديني است كه در قرن چهاردهم، نخست در ايتاليا و سپس در سراسر اروپا با احياي فرهنگ رومي-يوناني زمينه هاي آن مهيا شد. پيدايش سكولاريسم در غرب، بازتاب حوادثي بود كه در قرون وسطي رخ داد. برخي از عوامل موثر در شكل گيري سكولاريسم عبارت بودند از:
الف) نارسايي تعاليم انجيل و مسيحيت
۱. بعضي از اصول مسيحيت چارچوبه هايي ارائه مي كند كه قابليت دفاع عقلاني ندارند. راه رستگاري در آن، بر ايمان تقليدي متوقف است كه عقل در فهم آن راهي ندارد. مسيحيت معتقد است راه رستگاري، كه انسان طالب آن است، در انجيل بيان شده و بشر به امر ديگري وراي آن نياز ندارد. فقدان يك نظام منسجم عقلاني، قدرت دفاع از دين را از مسيحيان گرفت و با سستي كليسا، آيين مسيحيت از عرصه اجتماع حذف شد. و چون فاقد شريعت متقن بود، آن گاه كه علم بشري خلاءهاي قانوني را مورد توجه قرار داد، كليسا توان مقابله با آن را نيافت.
در مقابل، اسلام آييني است كه بر عقايد، احكام واخلاق استوار است. عقايد، كه زيربناي انديشه ديني به شمار مي رود، تقليد بردار نيستند. هر انساني بايد بكوشد با تامل و استدلال، مجموعه باورهاي ديني خود را استحكام بخشد. اين امر، نشانگر اتقان و استحكام مباني دين در اسلام است. اگر آييني به اتقان پايه هاي فكري خود اعتماد نداشته باشد، به پيروان خويش اجازه تفكر نمي دهد؛ زيرا به بي پايگي آن پي خواهند برد.
تحقیق معنا و مبناي سكولاريسم
متشکل از 30 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
متشکل از 30 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت