تحقیق مقايسه زمان امام حسين و زمان امام صادق
متشکل از 23 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
بخشی از محتوا ::
فاصله اين دو عصر نزديك يك قرن است . شهادت امام حسين در سال 61 هجرى است و وفات امام صادق در سال 148 , يعنى وفاتهاى اين دو امام هشتاد و هفت سال با يكديگر تفاوت دارد . بنابراين بايد گفت عصرهاى اين دو امام در همين حدود هشتاد و هفت سال با همديگر فرق دارد . در اين مدت اوضاع دنياى اسلامى فوق العاده دگرگون شد . در زمان امام حسين يك مسئله بيشتر براى دنياى اسلام وجود نداشت كه همان مسئله حكومت و خلافت بود , همه عوامل را همان حكومت و دستگاه خلافت تشكيل مى داد , خلافت به معنى همه چيز بود و همه چيز به معنى خلافت , يعنى آن جامعه بسيط اسلامى كه به وجود آمده بود به همان حالت بساطت خودش باقى بود , بحث در اين بود كه آن كسى كه زعيم امر است كى باشد ؟ و به همين جهت دستگاه خلافت نيز بر جميع شؤون حكومت نفوذ كامل داشت . معاويه يك بساط ديكتاتورى عجيب و فوق العاده اى داشت , يعنى وضع و زمان هم شرايط را براى او فراهم داشت كه واقعا اجازه نفس كشيدن به كسى نمى داد . اگر مردم مى خواستند چيزى را براى يكديگر نقل كنند كه بر خلاف سياست حكومت بود , امكان نداشت , و نوشته اند كه اگر كسى مى خواست حديثى را براى ديگرى نقل كند كه آن حديث در فضيلت على ( ع ) بود , تا صد در صد مؤمن و مطمئن نمى شد كه او موضوع را فاش نمى كند , نمى گفت , مى رفتند در صندوقخانه ها و آن را بازگو مى كردند . وضع عجيبى بود . در همه نماز جمعه ها اميرالمؤمنين را لعن مى كردند , در حضور امام حسن و امام حسين اميرالمؤمنين را بالاى منبر در مسجد پيغمبر لعن مى كردند , و لهذا ما مى بينيم كه تاريخ امام حسين در دوران حكومت معاويه - يعنى بعد از شهادت حضرت امير تا شهادت خود حضرت امام حسين - يك تاريخ مجهولى است , هيچ كس كوچكترين سراغى از امام حسين نمى دهد , هيچ كس يك خبرى , يك حديثى , يك جمله اى , يك مكالمه اى , يك خطبه اى , يك خطابه اى , يك ملاقاتى را نقل نمى كند . اينها را در يك انزواى عجيبى قرار داده بودند كه اصلا كسى تماس هم نمى توانست با آنها بگيرد . امام حسين با آن وضع اگر پنجاه سال ديگر هم عمر مى كرد باز همين طور بود يعنى سه جمله هم از او نقل نمى شد , زمينه هر گونه فعاليت گرفته شده بود . در اواخر دوره بنى اميه كه منجر به سقوط آنها شد , و در زمان بنى العباس عموما - بالخصوص در ابتداى آن - اوضاع طور ديگرى شد ( نمى خواهم آن را به حساب آزاد منشى بنى العباس بگذارم , به حساب طبيعت جامعه اسلامى بايد گذاشت ) به گونه اى كه اولا حريت فكرى در ميان مردم پيدا شد . ( در اين كه چنين حريتى بوده است , آزادى فكر و آزادى عقيده اى وجود داشته بحثى نيست . منتها صحبت در اين است كه منشاء اين آزادى فكرى چه بود ؟ و آيا واقعا سياست بنى العباس چنين بود ؟ ) و ثانيا شور و نشاط علمى در ميان مردم پديد آمد , يك شور و نشاط علمى ئى كه در تاريخ بشر كم سابقه است كه ملتى با اين شور ونشاط به سوى علوم روى آورد , اعم از علوم اسلامى - يعنى علومى كه مستقيما مربوط به اسلام است , مثل علم قرائت , علم تفسير , علم حديث , علم فقه , مسائل مربوط به كلام و قسمتهاى مختلف ادبيات - و يا علومى كه مربوط به اسلام نيست , به اصطلاح علوم بشرى است يعنى علوم كلى انسانى است , مثل طب , فلسفه , نجوم و رياضيات . اين را در كتب تاريخ نوشته اند كه ناگهان يك حركت و يك جنبش علمى فوق العاده اى پيدا مى شود و زمينه براى اينكه اگر كسى متاع فكرى دارد عرضه بدارد , فوق العاده آماده مى گردد , يعنى همان زمينه اى كه در زمانهاى سابق , تا قبل از اواخر زمان امام باقر و دوره امام صادق اصلا وجود نداشت , يكدفعه فراهم شد كه هر كس مرد ميدان علم و فكر و سخن است بيايد حرف خودش را بگويد .
متشکل از 23 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
بخشی از محتوا ::
فاصله اين دو عصر نزديك يك قرن است . شهادت امام حسين در سال 61 هجرى است و وفات امام صادق در سال 148 , يعنى وفاتهاى اين دو امام هشتاد و هفت سال با يكديگر تفاوت دارد . بنابراين بايد گفت عصرهاى اين دو امام در همين حدود هشتاد و هفت سال با همديگر فرق دارد . در اين مدت اوضاع دنياى اسلامى فوق العاده دگرگون شد . در زمان امام حسين يك مسئله بيشتر براى دنياى اسلام وجود نداشت كه همان مسئله حكومت و خلافت بود , همه عوامل را همان حكومت و دستگاه خلافت تشكيل مى داد , خلافت به معنى همه چيز بود و همه چيز به معنى خلافت , يعنى آن جامعه بسيط اسلامى كه به وجود آمده بود به همان حالت بساطت خودش باقى بود , بحث در اين بود كه آن كسى كه زعيم امر است كى باشد ؟ و به همين جهت دستگاه خلافت نيز بر جميع شؤون حكومت نفوذ كامل داشت . معاويه يك بساط ديكتاتورى عجيب و فوق العاده اى داشت , يعنى وضع و زمان هم شرايط را براى او فراهم داشت كه واقعا اجازه نفس كشيدن به كسى نمى داد . اگر مردم مى خواستند چيزى را براى يكديگر نقل كنند كه بر خلاف سياست حكومت بود , امكان نداشت , و نوشته اند كه اگر كسى مى خواست حديثى را براى ديگرى نقل كند كه آن حديث در فضيلت على ( ع ) بود , تا صد در صد مؤمن و مطمئن نمى شد كه او موضوع را فاش نمى كند , نمى گفت , مى رفتند در صندوقخانه ها و آن را بازگو مى كردند . وضع عجيبى بود . در همه نماز جمعه ها اميرالمؤمنين را لعن مى كردند , در حضور امام حسن و امام حسين اميرالمؤمنين را بالاى منبر در مسجد پيغمبر لعن مى كردند , و لهذا ما مى بينيم كه تاريخ امام حسين در دوران حكومت معاويه - يعنى بعد از شهادت حضرت امير تا شهادت خود حضرت امام حسين - يك تاريخ مجهولى است , هيچ كس كوچكترين سراغى از امام حسين نمى دهد , هيچ كس يك خبرى , يك حديثى , يك جمله اى , يك مكالمه اى , يك خطبه اى , يك خطابه اى , يك ملاقاتى را نقل نمى كند . اينها را در يك انزواى عجيبى قرار داده بودند كه اصلا كسى تماس هم نمى توانست با آنها بگيرد . امام حسين با آن وضع اگر پنجاه سال ديگر هم عمر مى كرد باز همين طور بود يعنى سه جمله هم از او نقل نمى شد , زمينه هر گونه فعاليت گرفته شده بود . در اواخر دوره بنى اميه كه منجر به سقوط آنها شد , و در زمان بنى العباس عموما - بالخصوص در ابتداى آن - اوضاع طور ديگرى شد ( نمى خواهم آن را به حساب آزاد منشى بنى العباس بگذارم , به حساب طبيعت جامعه اسلامى بايد گذاشت ) به گونه اى كه اولا حريت فكرى در ميان مردم پيدا شد . ( در اين كه چنين حريتى بوده است , آزادى فكر و آزادى عقيده اى وجود داشته بحثى نيست . منتها صحبت در اين است كه منشاء اين آزادى فكرى چه بود ؟ و آيا واقعا سياست بنى العباس چنين بود ؟ ) و ثانيا شور و نشاط علمى در ميان مردم پديد آمد , يك شور و نشاط علمى ئى كه در تاريخ بشر كم سابقه است كه ملتى با اين شور ونشاط به سوى علوم روى آورد , اعم از علوم اسلامى - يعنى علومى كه مستقيما مربوط به اسلام است , مثل علم قرائت , علم تفسير , علم حديث , علم فقه , مسائل مربوط به كلام و قسمتهاى مختلف ادبيات - و يا علومى كه مربوط به اسلام نيست , به اصطلاح علوم بشرى است يعنى علوم كلى انسانى است , مثل طب , فلسفه , نجوم و رياضيات . اين را در كتب تاريخ نوشته اند كه ناگهان يك حركت و يك جنبش علمى فوق العاده اى پيدا مى شود و زمينه براى اينكه اگر كسى متاع فكرى دارد عرضه بدارد , فوق العاده آماده مى گردد , يعنى همان زمينه اى كه در زمانهاى سابق , تا قبل از اواخر زمان امام باقر و دوره امام صادق اصلا وجود نداشت , يكدفعه فراهم شد كه هر كس مرد ميدان علم و فكر و سخن است بيايد حرف خودش را بگويد .
تحقیق مقايسه زمان امام حسين و زمان امام صادق
متشکل از 23 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت
متشکل از 23 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت